از همه دوستام عذر ميخوام كه اين روزا دير ميام و به كسي هم سر نزدم. سرم خيلي شلوغه (كاراي محل كارم). انشااله امروز عصر فارغ ميشم . الانم دوباره دزدكي اومدم يه سر بزنم و برم. انقدر همه استرس دارن كه اگه كسي ببينه من رو ني ني وبلاگم خودشو از ريلكس بودن من ميكشه. اين بازرساي علوم پزشكي هم افتادن به جون بيمارستان بيچاره ما و دارن به خيال خودشون ارزشيابي ميكنن. بهرحال، بعد از هشت سال و دوهفته تلاش بي وفقه ببينيم چي ميگن! يادم رفت اومدم بگم ياسمين ناناسي امشب 25 بهمن ماه در هشت ماه و بيست و هشت روزگي داره با مامان و باباش ميره كيش و من عين يخ نشستم اينجا تا بيان حاصل هفت سال و يك ماه و بيست و هفت روز كار كردنم توي اين بيمارستان رو ارزيابي ...